کرسی دارنده. صاحب کرسی. خداوند کرسی، حاکم. (فرهنگ فارسی معین) ، بر تخت جلوس کرده. (ناظم الاطباء) ، منظم و برابر چنانکه حروف خطدر کتابت، اطاق یا ایوانی که سطح آن از سطح خانه و یا حیاط بلندتر باشد. (ناظم الاطباء). - کرسی دار مجلس طور،کنایه از حضرت موسی علیه السلام است. (آنندراج) (برهان)
کرسی دارنده. صاحب کرسی. خداوند کرسی، حاکم. (فرهنگ فارسی معین) ، بر تخت جلوس کرده. (ناظم الاطباء) ، منظم و برابر چنانکه حروف خطدر کتابت، اطاق یا ایوانی که سطح آن از سطح خانه و یا حیاط بلندتر باشد. (ناظم الاطباء). - کرسی دار مجلس طور،کنایه از حضرت موسی علیه السلام است. (آنندراج) (برهان)
سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف فلزی را سفید کند. (فرهنگ فارسی معین) : یعقوب لیث پسر روی گری بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)
سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف فلزی را سفید کند. (فرهنگ فارسی معین) : یعقوب لیث پسر روی گری بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)